ღღرمان کدهღღ
ღღرمان کدهღღ

ღرمان های عاشقانهღ


رمان سرنوشت را میتوان از سرنوشت

صدای ضربات پیاپی که به در اتاقم میخورد و در پی آن صدای پدرام که میگفت:نازنین جان خانومم پاشو در رو باز کن عزیزم ساعت 9 صبحه دیر میشه ها
چشمهام رو با دست مالیدم به یاد اتفاق های دیشب افتادم صدای سپیده که میخواست وارد اتاق بشه و با در قفل شده مواجه شد
پنجره اتاق باز بود و باد خنکی لرز به تنم می انداخت ملافه رو از سرما دور خودم پیچیدم و به سمت در اتاق رفتم و کلید رو در قفل چرخوندم
-سلام صبح به خیر تنبل خانم
-سلام صبحت بخیر،کله سحر اومدی تازه میگی تنبل
-ساعت 9 صبحه نازی زود بیا پایین صبحونه بخور باید بریم
-فعلأ بیا تو خیلی خسته ام،تا صبح نخوابیدم
-دیر میشه ها؟
-نگران نباش باید ساعت 11 اونجا باشیم
روی تخت نشستم و بهش خیره شدم به کسی که 4 سال بود وارد زندگی ام شده بود ولی تو همین مدت شده بود تمام وجودم
-نمیای بشینی؟
پدرام به سمت تخت اومد و کنارم نشست.دستش رو دور شونه ام حلقه کرد و منو به سمت خودش کشوند،سرم رو روی شونه ی محکمش گذاشتم و گفتم:امروز چطور پیش میره؟
-عالی راستی چرا دیشب حال سپیده رو گرفتی؟
با شیطنتی که تو کلامم بود گفتم:من؟
-نه پس من ،میگفت هر چی در زده باز نکردی خیلی ناراحت بود
-از صدای بزن و بکوبش معلومه ناراحت بود بعدش من داشتم فکر میکردم
-به چی؟
-به گذشته به خودم به تو
-به چی رسیدی؟
-به اینکه الان خیلی خوشحالم و از تصمیم هام راضی ام
-بالاخره بعد از دو سال مال خودم میشی
-هنوز هم نگرانی،من و تو حدود 2 ساله عقد کردیم
-به هیچ چیز تقدیر اعتماد نیست آدم نمیدونه قراره چه اتفاق هایی بیوفته
-تا اینجا رو که اومدیم از اینجا به بعد رو هم با هم ادامه میدیم
-اگه شما یکم بجنبی و بری آرایشگاه خیلی زودتر ادامه دادن رو شروع میکنیم
-چشم آقای خودم الان آماده میشم اینقدر حرص نخور
شب خاصی بود شب رسیدن و تقدیر رو رقم زدن اون شب بعد از مهمونی وقتی بابا دست ما رو تو دست هم گذاشت فهمیدم دارم شیرین ترین لحظه رو سپری میکنم
جلوی در خونه ای که توش بزرگ شدم از همه خداحافظی کردم،آغوش بابا و دستای گرم مادری و بوسه هایی که موهام رو نوازش میکرد،نیما که برام مثل برادر،دوست،همراز و همدم بود و پروانه ای که قرار بود تا چند ماه دیگه منو عمه و پدرام رو دایی کنه
رسیدم به مامان جون روبروش ایستادم که گفت:چشمات همون درخشندگی چشمای سارا رو پیدا کرده از زندگی ات مراقبت کن و بهش عشق بورز
-خیلی دوستتون دارم
آخرین نفری که دیدم رامین بود که جلوی در ایستاده بود،با پدرام ایستادیم
-امیدوارم خوشبخت باشی اینو از ته دل میگم نازنین
-ممنون دکتر به خاطر اینکه اومدی خوب میدونم سرت خیلی شلوغ بود
-نمی تونستم عروسی دختر دایی ام رو از دست بدم
به سمت پدرام برگشت و باهاش دست داد و گفت:ستاره ی خوشبختی ات رو بدست آوردی مواظبش باش و خوب ازش نگهداری کن
-ممنون رامین جان امیدوارم تو هم ستاره ی خودت رو پیدا کنی
با همراهی سپیده و سعید که حالا دو ماه از ازدواجشون میگذشت و دوستای پدرام و بقیه بچه ها راهی خونه ای شدیم که خونه ی عشق ما بود
-به چی نگاه میکنی خانومی؟
-ستاره ها
-ستاره ها؟بعد چی میبینید؟
-زیبایی اونا و ستاره خوشبختی شما رو
-رامین یک جوری بود
-حق با توئه مثل همیشه نبود ولی خیلی قشنگ منو توصیف کرد
-شما که قشنگ بودی و هستی و خواهی بود ولی حال رامین برام قابل درک نبود
-اولین بار که رامین رو دیدم خیلی ساده و مهربون بود و با بقیه خیلی فرق داشت ولی کم کم مثل بقیه شد انگار میخواست همرنگ جماعت بشه ولی امشب بازم به همون روزا برگشته بود درست مثل اولین باری که دیدمش
-یعنی چه اتفاقی افتاده؟
-نمیدونم بالاخره تقدیر،اون رو هم به یک جایی میرسونه همونطور که من و تو رو به اینجا کشونده
-خیلی خوشحالم نازی هم به خاطر امشب هم به خاطر آینده ای که قراره با هم بسازیم راستی از کی تو شرکت بابا مشغول میشی؟
-قرار شد وقتی از سفر برگشتیم شروع کنم شما که مشکی نداری؟
-خوشحالم که بالاخره به آرزوت میرسی
-پدرام هیچ وقت تنهام نذار ستاره ی خوشبختی تو بدون وجود آسمونش نمیتونه تو دامن کسی تاب بیاره.
هر دو به آسمان چشم دوختیم،ستاره ها واقعأ دیدنی بودن.
تقدیر درخشندگی لایق کسانی که برای آن تلاش میکنند.

از بازی روزگار نهراسید و پیش روید،یقین چیزی که لایقش هستید را بدست می آورید



پایان

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, |

 


سلااااااااااااام گوگولیا ب وبم خوش بیومدین نظر یادتون نره دوووووستون دارم راستی ی چیزی من عاشق رمان هستم واقعا با تمام وجودم رمان میخونم و تمام رمان های وبمو خوندم همشون قشنگن اگه بخونید عاشقشون میشین دیگه هرکی دوست داشت بگه تا لینکش کنم


رمان گلهای صورتی
رمان پرتگاه عشق
رمان آناهیتا
رمان سرنوشت را میتوان از سر نوشت
رمان می گل
رمان قرار نبود
رمان دنیا پس از دنیا
رمان نگاه مبهم تو
رمان وقتی که بد بودم
رمان عشق پاییزی
رمان در حسرت آغوش تو
رمان قلب های عاشق
رمان لجبازی با عشق
رمان یک عشق یک تنفر
رمان سکوت شیشه ای
رمان زیر پوست شهر
رمان مسافر عشق
رمان ناتاشا
رمان ز مثل زندگی
رمان رویای شیرین من
رمان پریچهر

 

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ¥¥رمان کده¥¥ و آدرس romankade2013.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





☻♥شیطونی های یه دختر خوشمل☻♥
ღღحس عشقღღ
دفتر عشق
جی پی اس موتور
جی پی اس مخفی خودرو

 

 

رمان گندم_18
رمان گندم_17
رمان گندم_16
رمان گندم_15
رمان گندم_14
رمان گندم_13
رمان گندم_12
رمان گندم_11
رمان گندم_10
رمان گندم_9
رمان گندم_8
رمان گندم_7
رمان گندم_6
رمان گندم_قسمت5
رمان گندم_قسمت4
رمان گندم_قسمت3
رمان گندم_قسمت2
رمان گندم_قسمت1
رمان رویای شیرین من
رمان رویای شیرین من
رمان رویای شیرین من
رمان رویای شیرین من
رمان رویای شیرین من
رمان رویای شیرین من
رمان رویای شیرین من
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ناتاشا
رمان ناتاشا
رمان ناتاشا
رمان ناتاشا
رمان ناتاشا
رمان مسافر عشق
رمان مسافر عشق
رمان مسافر عشق
رمان مسافر عشق
رمان مسافر عشق
رمان مسافر عشق
رمان مسافر عشق
رمان زیر پوست شهر
رمان زیر پوست شهر
رمان زیر پوست شهر

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 82
بازدید هفته : 86
بازدید ماه : 337
بازدید کل : 11982
تعداد مطالب : 188
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1


کد حرکت متن دنبال موس دریافت کد خداحافظی

کد حرکت متن دنبال موس